وانشات Chic Shot

شلیک شیک (Chic Shot)

_این یه شلیک عاشقانس؟؟

+نه!!این باید تو استایلت باشه پس یه شلیک شیکه!!

کاپل:کریسهو

ژانر:عاشقانه،مافیایی

موزیک ویدیو Juise از کریس و Love Shot از اکسو

~*~*~*~*~*~

لینک دانلود پی دی اف

~*~*~*~*~*~*~*~

.:"لینک ناشناس نویسنده جهت نظر":.

 

تند تند شات های شرابو پشت سر هم مینوشید و اهمیتی نمیداد که چقدر مست شده یا گلوش میسوزه و یا اینکه همه چیز داره میچرخه.

هیچ کدوم از اینا معنی نداشت وقتی اون پسر کوچولو ازش دوری میکرد و دم به تله نمیداد.

اما خب مشکلی هم نبود.کریس شکارچی ای بود که به این زودی ها تسلیم نمیشد.

وقتی برای به دست آوردن اون پسر،برادر ناتنیشو کشت،چیزای دیگه مانع مهمی نبودن،بودن؟؟

بی حوصله بلند شد و لیوان شراب آبی رنگشو زمین انداخت.

دستی تو موهای قرمز رنگش کشید و کلافه پوفی کرد.از این موش و گربه بازی خسته شده بود.

باید یه کاری میکرد.اما چه کاری؟؟نمی دونست.

چون لعنت.تنها کاری که کریس بلد بود استفاده از تفنگش برای کشتن و مغزش برای قاچاق و دور زدن پلیسا بود.

اما اون پسر یه زره دورش داشت که کریس نمیتونست با یه گلوله خودشو از دست این خودخوریاش راحت کنه.همینطور یه هوشی داشت که از صدتا پلیس و سازمان هم زرنگتر بود و نمیشد دورش زد.

پس یا باید اونقدری سنگدل میشد که بتونه اون پسرو برا خودش کنه.شده با زور.

یا باید اونقدری باهوش میشد که بتونه با زرنگی اونو مال خودش کنه.

اما کریس نمیتونست.

نه میتونست باهوش تر از سوهو بشه و نه میتونست با اجبار،قلب اون پسرو بشکونه.

همون یه بار که چشمای اشکی سوهو رو دید،همون موقع که حس کرد قلبش از حرکت ایستاده،به خودش قول داد نه خودش اشکشو دربیاره نه بذاره کسی اشکشو در بیاره.

پس دوباره مجبور میشد خودخوری کنه و به طناب نازک بین خودش و سوهو چنگ بزنه.

آه عمیقی کشید و قدمای بی ثباتشو سمت اتاق خودش و اتاق قبلی کوین کشوند.

مسخرس ولی حتی از اتاق اون پسرم نفرت داشت.از هر چیزی که مربوط به اون بود....به جز سوهو.

البته که مشتاقانه میخواس اون ارتباط بینشونو از بین ببره...ولی.....سوهو نمیخواست.

از همون ارتباط استفاده کرده بود و بیشتر و بیشتر از کریس فاصله میگرفت.

برای همین الان که کریس روی تخت کوین خوابیده بود و به سقف زل زل نگاه میکرد،فکر و ذکرش دور خبر جدیدی می چرخید که تازگیا به گوشش رسیده بود.همون خبری که بعد مدتها دوباره کار کریس و به نوشیدن اون مایع جهنمی و افکار مزخرفش کشونده بود.

دوباره حرفای جاسوسشو مرور کرد"رییس اینطور که پیداس باند خانواده کیم دنبال کیم سوهو میگردن.اونا قبلا یه برادرشونو گم کردن و احتمال میدن که سوهو همون برادر گم شدشون باشه که پدرشون فروختتش.شما که میدونید خانم کیم چقدر وحشتناکه.اگه بفهمه برادرش پیش شماس اونوقت معلوم نیست چه بلایی سر ریاست جدید شما میاد."

مرور کرد و دوباره قلبش تیر کشید.

دستشو رو قلبش گذاشت و نفسشو با درد بیرون فرستاد.

کیم سو هی رو میشناخت.

مرموز ترین زن آسیا.کسی که تو 18 سالگی باند بزرگ خانواده کیم رو ساخت.اونم با برادر کوچکترش.

ماجرای برادر گم شدش رو همه میدونستن اما این که سوهو برادر اون زنه....یعنی باید بیشتر از این از اون پسر دور بشه چون بیشتر فعالیت اون باند تو کره بود تا چین.

گوشیشو از رو پا تختی برداشت و وارد لیست مخاطبینش شد.

خوش شانسی بود یا نه،اون دختر کسی بود که بهش راه و چاه قاچاق رو یاد داد و شباهتی که بین اون و سوهو بود انکار نشدنی بود.

پس شاید با رسوندن اون پسر به خونوادش میتونست تو دلش جایی برای خودش داشته باشه؟؟

معطل نکرد و انگشت شستش آیکون تماس رو لمس کرد.

با شنیدن هر بوق دیدار هاشو با اون پسر مرور میکرد.

بوق اول......

وقتی تو بار لوکو دیدش و با اون موهای قهوه ای روشنش که تو صورتش ریخته بود و با چشمای خمارش نگاش میکرد.

بوق دوم...........

وقتی که کوین رو کشت و گریه هاشو دید.

بوق سوم..........

وقتی با اون لباسای سفیدش بین افراد سیاه پوش گم شد.

قبل از اینکه به بوق چهارم برسه،صدای شاد سوهی تو گوشش پیچید:«به به ببین کی زنگ زده؟؟کریس ووی اعظم رییس بزرگترین باند قاچاق چین.چه خبرا؟؟من بیدارم و خواب نمیبینم؟؟»

با شنیدن صدای سر خوش سو هی قطره اشکی بی اجازه روی گونش راه پیدا کرد  و با صدای ناراحتی گفت:«سلام سوهی نونا.»

صدای سوهی بلافاصله جدی و سرد شد:«چی شده کریس؟؟»

نگاهشو دوباره به سقف دوخت.رو به روش سقف بود ولی چیزی که کریس میدید،اولین و آخرین باری بود که لبخند سوهو رو دید.

لبخندی که برای کوین بود.

حس میکرد گلوش خشک شده.وقتی دوباره اسمشو از گوشی شنید،به خودش اومد و زمزمه کرد:«برادرت اینجاس»

--------------------------------------------------------------------------------------------------

دیدن صحنه رو به روش قلبشو به درد میورد.

خواهر و برادری که بعد مدت ها هم دیگرو دیدن همه رو احساساتی میکرد،اما چیزی که کریس رو به این روز انداخته بود،فکر به این بود که عشقش قراره ازش فاصله بگیره.

اگه قبلنا بهش میگفتن یه روز قراره به این روز بیوفته با تمسخر میگفت:«عاشق شدن شیک نیست و چیزی که شیک نباشه استایل من نیست»

اما الان میفهمید مهم نیست شیک نباشه و استایلش نباشه،اون فقط سوهو رو میخواست.

فقط همون پسر با پوست برفی و لبای کوچولو،با موهایی که همیشه رو پیشونیش ریخته بود.

کریس از این دنیا فقط سوهو رو میخواست.

همون موقع سوهو سرشو عقب برد تا صورت خواهرش رو ببینه.صورتی که شباهت فوق العاده ای به چهره ای داشت که هر روز تو آیینه میدید.

اما درست همون لحظه،نگاهش به کریس افتاد که پشت سر سوهی با پنج قدم فاصله وایساده بود.

با ناراحتی نگاهش میکرد.از علاقه اون پسر قد بلند به خودش خبر داشت.اما میترسید.

برادر همین پسر با زور سوهو رو پیش خودش نگه داشته بود و مجبورش کرده بود تا لبخند فیک بزنه و هر کاری که اون میخواست انجام بده.

اما کریس مجبورش نکرده بود.شاید چون کوین رو کشته،باهاش فرق داشته باشه؟؟

اما اگه فرق نداشته باشه چی؟؟؟اگه همش یه نمایش برای جلب توجه سوهو باشه چی؟؟باید یه فرصت به کریس،و قلب خودش میداد؟؟

با صدای سوهی دوباره با لبخند نگاهش را به خواهر گمشده اش داد.

سوهی اشک گوشه چشمش را پاک کرد و با ذوق گفت:«باید زودی باهام برگردی کره.جونگین از اینکه ببینتت خوشحال میشه.»

با شنیدن این حرف خواهرش لبخند روی لباش ماسید.درست بود که اون هم مشتاقانه میخواست برادر کوچیکترش رو ببینه،اما دو موضوع مهم وجود داشت.

یک،سوهو تا حالا به کره نرفته بود و حتی الان هم نتونسته بود این موضوع که یدفعه برادر گمشده مرموزترین زن آسیا شده بود رو هضم کنه.

دو،رفتن به کره یعنی دیگه نمیتونست کریس رو ببینه.

و ندیدن کریس،یعنی دیگه نمیتونست اون توجه همیشگی رو داشته باشه.

نمیدونست چطور و یا از کی،اما الان،محتاج لحظه به لحظه توجه پسر مو قرمزی بود که با شنیدن حرف سوهی برگشته بود و داشت دور میشد.

سوهو با دستپاچگی و اضطراب گفت:«نه آخه...میدونی چیه نونا..من...من راستش...نمیشه بعدا بیام؟؟»و مظلومانه به سوهی خیره شد.

سوهی اول با اخم و جدیت به سوهو نگاه کرد،اما بعد که مقصد نگاه های گاه و بیگاه سوهو به پشت سرش رو دید،با نیشخند شیطنت آمیزی گفت:«اوه البته.بگو چرا کریس وقتی زنگ زد ناراحت بود»

این بار سوهو با تعجب پرسید:«منظورت چیه که کریس زنگ زد؟؟»

سوهی دستشو دور گردن سوهو انداخت و با همون نیشخندش گفت:«محض اطلاعت کریس شاگرد خودمه.اون بود که وقتی در به در دنبالت میگشتم بهم گفت اینجایی.هیچ فکرشم نمیکردم اون داداش از خود راضیش رییس تو باشه که تو رو از من دور نگه داشته.»

سوهو هومی کشید و به قامت بلند کریس که پشت ماشین ها مخفی میشد خیره شد.

--------------------------------------------------------------------------------------------------

شات پشت شات.

چی شد که کارش دوباره به اون مایع جهنمی رسید؟؟

جوابش سخت نبود.سوهو!!

این روزا جواب تمام سوالاتش سوهو بود.

اگه سوهو خوردنی بود اونقدر میخورد و لیسش میزد تا بترکه یا زبونش از کار بیوفته.

اگه سوهو یه عروسک بود اونقدر تو بغلش میچلوندش تا با خودش یکی شه.

اما محض رضای خدا،سوهو آدم بود!!

شایدم یه شیطون تو لباس آدم که اومده بود تقاص تمام گناهای کریس رو بگیره و با عاشق کردن و تنها گذاشتنش مجازاتش کنه.

الان به معنای واقعی کلمه هیچ غلطی نمیتونست بکنه.

وقتی قرار بود با سوهی به کره برگرده کریس دیگه نمیتونست اون پسر سفید پوش رو ببینه.و این یعنی دیگه قرار نبود حتی از دور عطرشو مهمون ریه هاش کنه.

قرار بود تو این خودخوری هاش اونقدری غرق بشه که آخرش تو تنهاییاش بمیره.

اینا همه افکار کریس بود،قبل از اینکه در اتاقش،یا در اتاق کوین به صدا در بیاد و یه خرگوش پنبه ای از لای در سرشو بیاره تو.

همیشه بعد از اینکه در میزد بدون اینکه مکث کنه درو باز میکرد.

سوهو وقتی دید کریس مسته،توی حرفایی که میخواست بزنه و کاری که میخواست بکنه تردید کرد.

اما عشق و علاقه که تردید سرش نمیشد ..... میشد؟؟

اصلا از قدیم گفتن مستی و راستی.سوهو هم میخواست حقیقتو بدونه.اینکه کریس واقعا عاشقشه یا نه.

پس درو کامل باز کرد و با قدم های آروم،به کریس نزدیک میشد و ضربان قلب کریسو بالا و بالاتر میبرد.

وقتی رو به روش رسید،کریس با لحن غمگینی که قلب سوهو رو هم به درد میورد گفت:«با خواهرت کنار اومدی؟؟»

سوهو آروم سرشو بالا پایین کرد و گفت:«داریم آروم آروم بهش عادت میکنیم

کریس هومی کشید که سوهو خیلی یکدفعه ای گفت:«من با سوهی نونا نمیرم»

کریس با شوک سرشو بالا آورد.فکر کرد اشتباه شنیده برای همین با حیرت گفت:«چی گفتی؟؟»

سوهو نفسشو آه مانند بیرون داد و گفت:«من با سوهی نونا نمیرم»و همین که کریس خواست یه نفس عمیق بکشه،گفت:«به یه شرط»

کریس کمی به سمت جلو خم شد و با عجله گفت:«چه شرطی؟؟هر چی باشه قبوله»

سوهو خیره به تیله های خیس کریس گفت:«باید قول بدی!»

دست کریسو گرفت و رو قلب خودش گذاشت و با بغض گفت:«باید قول بدی قلبمو نشکونی.باید قول بدی مراقبم باشی.اگه مثل کوین باش...»و محکم تو آغوش کریس فرو رفت.

کریس که مطمئن شد سوهو حرفشو ادامه نمیده کنار گوشش با صدای بمی زمزمه کرد:«شششش خرگوش کوچولو.اسم اون عوضی رو نیار.بهت قول میدم سوهو.قول میدم دلتو نشکونم چون قلب خودم میشکنه.قول میدم نذارم اشکت در بیاد چون قلب خودمه که از حرکت وایمیسه.لیاقت تو بیشتر از ایناس»

سوهو سرشو بیشتر تو گودی گردن کریس فرو برد و گفت:«تو قول دادی.پس وقتی مستی از سرت پرید نباید فراموشش کنی.»

کریس با خنده آرومی گفت:«از وقتی تو رو دیدم اونقدری مشروب خوردم و ظرفیتم بالا رفته که با این چند تا شات مست نشم»

سوهو یدفعه با تعجب و و داد کریس رو از خودش دور کرد و گفت:«یا پس برای چی چسبیدی بهم؟؟»

و کریس فقط خندید.انگار دنیا روی خوششو بهش نشون داده بود.

--------------------------------------------------------------------------------------------------

دو ماه بعد

_آدماتو بیار و شلوغ کن.من استایلمو دارم و نمیبازم.با این چیزا منو نترسون شینگ مون.

کریس با نیشخند گفت و تلفنو قطع کرد.

سوهو با خنده گفت:«چی شد؟؟»

کریس شونه ای بالا انداخت و بیخیال گفت:«هیچی.چرت و پرت گوی همیشگی چی میتونه بگه؟؟»بعد با کنجکاوی گفت:«تو با کی حرف میزدی؟؟»

سوهو با یادآوری تماس تلفنیش نیشخندی زد و با تفنگش سمت کریس رفت.تفنگو آروم بالا آورد و همونطور که به سمت کریس نشونه رفته بود گفت:«زاندر بود.میدونی چی میگفت؟؟»

کریس آب دهنشو با ترس قورت داد و گفت:«چی...چی میگفت؟؟»

سوهو یه قدم دیگه نزدیک شد و گفت:«میگفت از نظر جنابعالی عشق شیک نبوده و چیزی هم که شیک نباشه تو استایل تو نیست»

کریس با شنیدن حرفش اخمی کرد و یادش موند بعدا یه گوشمالی حسابی به زاندر بده.اما مقابل سوهو فقط پوف کلافه ای کرد و گفت:«ببین سوهو اون قضیه مال خیلی قبله. تو با تفنگ عشقت قلبمو هدف گرفتی و یه شیلک عاشقانه کافی بود تا دیوونم کنی.»

سوهو از شنیدن جملات عاشقونه و مسخره کریس با خنده گفت:«پس یعنی اگه یه چیزی شیک نباشه تو استایلت هست؟؟اوه البته که نه.پس چطوره با یه چیز شیک ادامه بدیم.یادته قبلا گفتی مردن با تفنگ شیکه؟؟»

کریس نیشخندی زد و جلو اومد.وقتی لوله تفنگ به خاطر کوتاهتر بودن سوهو روی قلبش قرار گرفت،دلش لرزید.دلش برای تفاوت قدشون لرزید و آروم گفت:«این یه شلیک عاشقانس

سوهو سرشو بالا آورد و به کریس خیره شد.لبخند آرومی زد و گفت:«نه.این باید تو استایلت باشه.پس یه شلیک شیکه.»

کریس با دیدن لبخند سوهو نیشخندش عمیق تر شد و با جلوتر بدن سرش تفنگ رو از دست سوهو درآورد.همزمان با انداختن تفنگ روی زمین لباشو رو لبای صورتی و وسوسه انگیز سوهو گذاشت.

چه شلیک شیک و چه شلیک عاشقانه....اون سوهوشو داشت و همین مهم بود!!

 

خودم این وانشاتمو خیلی دوست دارم>~<

شاید چون کاپل مورد علاقه خودمه^-^

لطفا نظرتونو بگین*^*