سناریو #ویمین_1

~* #سناریو *~
✨🌙 #ویمین

 

زمستان به پایانش نزدیک می‌شد و برای خداحافظی با جنگل آماده می‌گشت.از آن سو بهار،با فرستادن غنچه‌های پیش از موعد،اهالی جنگل را با مژده‌ی آمدنش،شادمان می‌کرد.

جشن پذیرایی از بهار با همکاری دو قبیله‌ی اصیل جنگل،در حال آماده سازی بود.این بار هر دو قبیله با پادشاه جدید بر تخت نشسته،با هم رو به رو می‌شدند‌.

یکی قبیله‌ی حیوانات با حکمرانی ارباب ببرها،تهیونگ!

و دیگری قبیله‌ی گیاهان با حکمرانی ارباب گل‌ها،جیمین!

دو پادشاه با موهایی به رنگ برف‌های زمستان و سپیدی کوه‌های یخ!

دو پادشاه که تمام جنگل از اختلافاتشان در دوران ولیعهدی با‌خبر بودند و این همبستگی برای جشن بهاری را،عجیب می‌دانستند.
دو پادشاه با موهای اصیل جنگلی که دور از چشم مردمشان،همدیگر را در آغوش گرفته و برای هم،نغمه ی عشق می‌سرودند.

_هیچ تاج گلی سزاوار زیبایی بهشتیت نیست.تو فقط برای زمینی بودن،زیادی زیبایی!

تهیونگ با کنار زدن تارموهای ابریشمی جیمین،زمزمه کرد و ارباب گل‌ها،بوسه‌ای بر سر انگشتانش زد.

بوسه‌ای همراه با زمزمه‌ی"تو هم همینطور ببر برفیم!"...

 

📜🖋از سری داستان‌هایی که شاید ننویسم یا بنویسم~°~

➰〰 starandmoon 〰➰