وانشات Happy Couple

زوج سرخوش (Happy Couple)

_اونا همون خواننده و آهنگساز نابغه نیستن؟؟

+نه اونا زوج سرخوشن!

کاپل: چانبک

ژانر:عاشقانه،طنز

موزیک ویدیو We Young از سچان و Young از بکهیون و لوکو

~*~*~*~*~*~

لینک دانلود پی دی اف

~*~*~*~*~*~*~*~

.:"لینک ناشناس نویسنده جهت نظر":.

 

 

با خط کشم خط های نوت رو کشیدم.دفتر نوتم تموم شده بود و وقت نکرده بودم یه دونه جدیدشو بگیرم.

 

گوشیمو برداشتم و ضبط صوتشو آوردم.سعی کردم آهنگمو تو ذهنم مرور کنم تا یادم نره.ولی وسطش موندم.لعنتی گفتم و سرمو خاروندم.

 

همون موقع بکهیون تلپی کنارم افتاد.برگشتمو نگاش کردم که دیدم اخم کرده.

 

یه ابروم پرید بالا.

 

با همون اخم و لبایی که جلو داده بود گفت:«به چه عجب به چشم آقا اومدیم.چیه کل روز رو به گوشیت زل زدی»و گوشیو از دستم گرفت و کشید.بعدش انداختش رو میز.

 

بکهیوت من.آخه تو چرا انقده کیوتی؟؟

 

به گوشی حسودی کرده بود.

 

دستشو گرفتم و با خنده بغلش کردم.

 

سعی میکرد از بغلم بیاد بیرون ولی محکمتر گرفتمش.با لحن دلخوری گفت:«ولم کن.از صبح تا حالا سرت تو این گوشیه.چرا به گوشی زل زدی؟انگار که تو کمایی.مثلا دوست پسر دارم. آخه آدم انقد بیق؟؟نه خبری از بوسه بیدار شدن هست نه نازو نوازشی.حقته اون خمیر گردالی هایی که لوکو داده رو بکوبم تو سرت.تازشم...»

 

با حوصله به حرفاش گوش میدادم.اما دیدن حرکات وسوسه انگیز لباش باعث شد بی توجه بهش لبامو رو لباش بکوبم.لب بالاشو تو دهنم کشیدم.اولش یکم همراهیم کرد ولی یدفعه با یه گاز محکم ازم جدا شد.

 

آخ بلندی گفتم و بهش چشم غره رفتم.اونم مثل من چشم غره رفت و با حرص گفت:«اینکارو کردم تا یاد بگیری با دوتا ماچ قضیه حل نمیشه.»

 

کلافه هوفی کشیدم.باید براش یه آهنگ توپ مینوشتم اما هیچی به ذهنم نمیرسید.هر چیم بود دو دیقه ای میپرید.بکهیونم که از اینور نمیذاشت.

 

دوباره کشیدمش تو بغلمو سرمو گذاشتم رو شونش.آه خسته ای کشیدم و گفتم:«بک؟؟»

 

اونم که فهمید حالم خوب نیست و کلافه ام بغلم کرد و گفت:«جان بک؟؟»

 

کیلو کیلو قند تو دلم آب شد.از همون پروانه های معروفم تو شکمم شروع به اینور اونور رفتن کردن.

 

انقدر مشغول ذوق کردن بودم که بک یدفعه زد پس کلمو گفت:«خاک تو سرت نمیشه هم یه حرف عاشقونه بهت زد.فوری میری فضا.حالا چی میخواستی بگی؟؟»

 

ناراحت از بغلش بیرون اومدم و گفتم:«هیچی میخواستم بگم هیچ ایده ای برای آهنگ جدیدت ندارم.»

 

فوری لبخند مستطیلی ای زد و گفت:«اینکه مشکلی نداره.بریم بیرون حل میشه»

 

یه ابرومو انداختم بالا و با تعجب گفتم:«مثلا بیرون قراره چه کمکی تو نوشتن آهنگ به بنده بکنه؟؟هوم؟؟»

 

بکهیون یه کم پوکر نگام کرد و گفت:«به ما چی میگن؟؟»

 

این چه سوالی بود یدفعه ای؟؟

 

با تردید گفتم:«اومم....خواننده و آهنگساز نابغه؟؟»

 

با دستش زد تو پیشونیش و گفت:«وات د فاک پارک چانیول؟؟»

 

خم شد تو صورتم و بعد از یه بوسه سطحی رو لبم گفت:«به ما میگن زوج سرخوش بی افم.حالا هم پاشو که سرخوشی خونت افتاده.»

 

و خودش رفت سمت اتاق تا لباسشو عوض کنه.

 

هوم.منطقیه.

 

منم بلند شدم و وسایلارو جمع و جور کردم.بکهیون که از اتاق اومد بیرون نگاهی به لباساش کردم و سوتی زدم.

 

هولی شت.کشته مرده هاشو چی کنم؟؟نچ.اینجور نمیشه.

 

_هی بک!!

 

با صدام برگشت و سوالی نگام کرد.

 

با چشمام به لباساش اشاره کردم و گفتم:«یه چی دیگه بپوش»

 

با تعجب به لباساش نگاه کرد و گفت:«ولی اینا که خوبه.»

 

اخمی کردم و سرمو به طرفین تکون دادم.بکهیون اومد جلو بازومو گرفت و با لحن لوسی گفت:«عشقم؟؟؟من که دوست دارم...همینا خوبن دیگه.»

 

دوباره سرمو به نشونه نه تکون دادم که محکم زد تو سرمو گفت:«به درک میپوشم.به تو هم هیچ ربطی نداره.»

 

همونطور که سرمو میمالیدم گفتم:«بدجنس.تو باید بازیگر میشدی.چطوری میتونی انقدر زود تغییر کنی؟؟»

 

منم با یه پوف کلافه دیگه دنبالش رفتم.سوار ماشین که شدیم و راه افتادیم به حرف اومدم:«حالا کجا بریم؟؟»

 

لبخند ذوق زده ای زد و گفت:«بریم بار لوکو.»

 

با تعجب نگاش کردم و گفتم:«الان؟؟حداقل میذاشتی آخر شب بریم.»

 

نچ نچی کرد و گفت:«پس اون بی اف شر و شیطون من کجاس؟؟یکم مست شی سرخوشی خونت میاد بالا اون وقت چرت و پرت نمیگی و مثل آدم آهنگ مینویسی.»

 

با ناراحتی گفتم:«من هنوزم شر و شیطونم اما اهنگ نوشتن قانون داره و ...» ولی بک انگشتشو گذاشت رو لبمو گفت:«هیسسس.یکم ایده های بی قانون داشته باش پارک یول. هوم؟؟»

 

دستشو برداشت و نگاهشو به خیابون داد.

 

منم که نمیتونستم در برابر خواسته هاش مقاومت کنم،ماشینو به سمت بار لوکو روندم.اون موقع از روز هیچکی تو بار نبود.

 

حتی انتظار داشتم مثل فیلمای هالیوودی بوته خار رد شه.

 

بعد ردم شد.اما نه بوته خار.لوکو بود که مثل برق از جلوم رد شد و محکم بکهیونو بغل کرد. بعد عقب کشید و با خنده گفت:«چه عجب از اینورا.زوج سرخوش و بار؟؟یه وقت براتون کسر شان نشه؟؟»

 

بکهیون اخم بانمکی کرد و گفت:«اگه بشه که پوستت کندست.»بعد دست منو گرفت و گفت:«مستر کلاه به سر.چی برا من و بی اف جذابم داری؟؟میخوام یکم سرخوشی خونش برگرده سر جاش.»

 

لوکو چشمکی بهم زد و گفت:«راست کار خودمی چان.یه چی جدید برام اومده. امتحان کنیدش و برید رو ابرا.بشینید الان براتون میارم»و بعد با یه بشکن دور شد.

 

همین که رو صندلی های جلوی پیشخوان نشستیم،لوکو بدو بدو به سمتمون دوید.

 

تو دستش یه بطری بود که هیچ برچسبی نداشت.ناخود آگاه یه ابروم پرید بالا.

 

پشت پیشخوان وایساد و دوتا جام برامون گذاشت.همونطور که اون مشروب ناشناخته رو برامون میریخت گفت:«این شراب اسمش شراب خون آشامه.یکی از دخترا که تازگی اومده ساختتش.الکل کمی داره ولی لذتش فوق العادس.قشنگ مخصوص شماس.»و جام هارو جلومون گذاشت.

 

بیخیال شدم و جاممو برداشتم.چرخیدم سمت بک.با تعجب نگام میکرد.چقدر خواستنی تر میشد وقتی تعجب میکرد و با اون چشمای پاپی شکلش نگام میکرد.جاممو جلو بردمو دستمو از دستش رد کردم و سمت دهنم بردم.اونم منظورمو گرفت و یه ضرب با هم لاوشات رفتیم.

 

منتظر یه طعم گس  و تلخ بودم و به دنبالش یه سوزش گلوم،ولی با پیچیدن طعم ملسی با تعجب چشمامو باز کردم.لوکو راست میگفت.الکل خیلی کمی داشت.اگه اون حس سرحالی و سرخوشی رو نداشتم فکر میکردم با یه بطری شربت سر کارمون گذاشته.به بک نگاه کردم.اونم از طعمش تعجب کرده بود.

 

انقدر خوشمون اومده بود که تا تموم شدن بطری ولش نکردیم.لوکو خندش گرفته بود.چون وقتی میخواست یه لیوان بخوره من و بک با اخم نگاهش کرده بودیم و داد زده بودیم که حق نداره بهش دست بزنه.

 

وقتی تموم شد غصمون گرفته بود.اما لوکو قول داد وقتی اون دختره اومد دعوتمون کنه تا بازم از اون شراب خون آشام بخوریم.

 

از بار که بیرون اومدیم صدای قار و قور شکممون بلند شد.با شکم خالی مشروب خوردن کار درستی نبود.هر چقدرم که الکلش کم باشه.

 

بیخیال ماشین بین خیابونا میگشتیم که یدفعه بکهیون دستمو مثل کش شلوار کشید و به سمت یه فست فودی رفت.با خنده به ذوق کردنش نگاه کردم.این پاپی کوچولو بهشت من روی زمین بود.

 

بعد از سفارش دوتا پیتزا پپرونی رو صندلی منتظر نشستیم.از شانس خوبمون یکی از سفارشا کنسل شد و زود نوبتمون شد.

 

مشغول خوردن پیتزا بودم که دیدم بکهیون خیره نگام میکنه.سرمو بالا آوردم و با کنجکاوی نگاش کردم.همون موقع دیدم کنار لبش سسی شده.یه چیزی وسوسه ام میکرد برم جلو و محکم لباشو بوس کنم اما جلو خودمو گرفتم و لقمه ای که تو دهنم بود رو قورت دادم.با چشمم به لبش اشاره کردم و کوتاه گفتم:«گوشه لبت سسیه.»

 

و دوباره مشغول خوردن شدم.اما بکهیون هنوزم چیزی نمیخورد با تعجب نگاش کردم و گفتم:«چرا نمی..»اما با ریخته شدن سس رو لبم ساکت شدم و با چشمای گرد شده نگاش کردم.

 

سسو رو میز گذاشت و سمتم خم شد.به چشمام خیره شد و یه بوسه محکم رو لبام گذاشت و لیسشون زد.

 

بلافاصله گونه هام سرخ شد و وسوسه شدم سمتش حمله کنم و تا میتونم اون آبنباتای خوشمزه رو لیس بزنم.

 

سرشو عقب برد و با نیشخند گفت:«روش سس بود»و چشمک زد.

 

بعد نشست سر جاش و با حرص گفت:«این کاریه که یه دوست پسر انجام میده پارک چانیول.»

 

از این کاراش و حرص خوردن کیوتش خندم گرفت ولی جلوی خودمو گرفتم و فقط پیتزامو خوردم.

 

بعد از خوردن پیتزا از مغازه بیرون اومدیم.دستی روی شکمم کشیدم و گفتم:«آخیش سرحال اومدیما.»

 

بکم تایید کرد.بین مغازه ها و خیابونای مختلف میگشتیم.یکم روی نیمکت نشستیم تا خستگیمون در بره.بعدش دوباره راه افتادیم.

 

نزدیک غروب بود که بک دوباره دستمو کشید.

 

به سطلای رنگ نگاه کردم و شوکه شدم.چندتا دختر پسر جوون با شادی رنگای توی سطلو رو در و دیوار خالی میکردن و با دستای رنگی صورت هم دیگرو نقاشی میکردن.

 

همین که گونم خیس شد با تعجب برگشتم و به بک که قهقهه میزد نگاه کردم.دستش رنگی بود و با خنده نگام میکرد.دستمو رو گونم کشیدم و جلوی صورتم گرفتم تا ببینم خیسی مال چیه.با دیدن دست قرمزم با اخم گفتم:«پارک بکهیون.خودتو مرده بدون»و به سمتش حمله کردم.

 

همونطور که با کفشاش تو سطلای رنگ میرفت با خنده گفت:«اوه اوه..حالا شدم پارک بکهیون؟؟»

 

وقتی بهش رسیدم سرعتشو بیشتر کرد و مثل یه دایره دور بقیه چرخید و زمینو رنگی کرد.

 

با خنده گفتم:«تو همیشه پارک بکهیون بودی وروجک»و با یه حرکت بغلش کرم.

 

میخندیدیم.شاد بودیم و بدون توجه به سر و صورت رنگیمون،آدمای اطراف،حتی زمان و هر آهنگ و چیز کوفتی دیگه که ممکن بود بینمون فاصله بندازه،به هم خیره بودیم.

 

صدای یه زنو شنیدم که با تعجب گفت:«اونا همون خواننده و آهنگساز نابغه نیستن؟؟»و صدای یه مرد:«نه.اونا فقط زوج سرخوشن.»

 

با شنیدن کلمه زوج سرخوش،لبخندم عمیقتر شد و خیره به بکهیون گفتم:«بک؟»

 

_هوم؟؟

 

_گفتی سرخوشی خونم افتاده بود؟؟

 

_اوهوم.

 

_اشتباه کردی

 

بکهیون که تا اونموقع با احساس بهم نگاه میکرد اخمی کرد و گفت:«نخیرم.دکتر بکهیون هیچ وقت اشتباه نمیکنه.من...»

 

هیسی گفتمو دستمو رو لبش گذاشتم.سرمو جلو بردو کنار گوشش گفتم:«فقط بکهیون خونم افتاده بود.همین»

 

بلافاصله اخماش باز شد.

 

دستمو برداشتمو لبخندی بهش زدم.کم کم نوت ها تو ذهنم شکل میگرفتن و یه خط رو تشکیل میدادن.

 

دست بک رو محکم گرفتمو دنبال خودم کشوندم.

 

با رسیدن به جایی که دیده بودم وایسادم و دست بک رو ول کردم.

 

بک با تعجب نگام میکرد اما من روی صحنه رفتم.سن تازه خالی شده بود.

 

پشت میکروفون وایسادم و شروع کردم به خوندن.

 

با هر خطی که میخوندم غرق میشدم تو چشمای بکهیون.

 

چشمای پاپی کوچولوی من خیس شده بود و با لبخند نگام میکرد.

 

به محض تموم شدن آهنگ همه برامون دست زدن.

 

از صحنه پایین اومدم و بکهیون فورا بغلم کرد.

 

با ذوق گفت:«خیلی قشنگه»منم بغلش کردم و گفتم:«از من قشنگتر؟؟»

 

خندید و جواب نداد.

 

همونطور تو بغل هم بودیم که سرشو عقب برد و گفت:«امشب قراره اینجا آتیش بازی باشه.بیا بریم ببینیم.»

 

دنبالش رفتم تا به پل رودخونه هان رسیدیم.

 

با لبخند به بکهیون نگاه کردم که تو نور آتیش بازی خواستنی شده بود.مثل همیشه.

 

بکهیون من همیشه خواستنی بود.

 

اونقدر بهش خیره شدم که سنگینی نگاهمو حس کرد و سمتم برگشت.

 

با تعجب گفت:«آتیش بازی رو دوست نداری؟؟چرا نگاه نمیکنی؟»

 

با لبخند گفتم:«چون چیز قشنگتری برای نگاه کردن دارم.»

 

اول لبخند مهربونی زد ولی بلافاصله با شیطنت گفت:«اما چیز قشنگتری جز آتیش بازی اینجا نمیبینم.»

 

ناراحت لبامو جلو دادم و دلخور گفتم:«من قشنگتر از بقیه نیستم؟»

 

با خنده بوس محکمی رو لپم گذاشت و گفت:«تو قشنگترین و جذابترین و مهربون ترین کسی هستی که دیدم.آتیش بازی فعلا قشنگترین چیزه.فهمیدی مستر پارک؟؟»

 

لبخند زدم و دستامو دور کمر باریکش حلقه کردم.پیشونیمو به پیشونیش چسبوندمو گفتم:«فهمیدم پارک بکهیون.»

 

 

این اولین وانشات موزیک ویدیوییم بود امیدوارم ازش خوشتون اومده باشه^^